مقالات

کاربرد نبود؟ پس موعظه نکردید

موعظه کاربرد نداشت؟ پس شما موعظه نکردید.

آیا تابحال شده که درسرِ کلاس درس نشسته باشید و متوجه نشوید که موضوع از چه قرار است؟ من به طور واضح چنین احساسی را زمانیکه در کالج با ریاضی در کشمکش بودم را به یاد دارم. این درس به گونه ای به ما آموخته شد که انگار کاربرد قواعد آن به خودی خود قابل مشاهده بود. شاید برای افرادی که در کلاس مُخ ریاضی بودند، مشهود بوده باشد، اما برای اکثریت افراد رشته ادبیات، یک تمرین دائمیِ گم شدن در تفکرات خیالی و مجازی بود. بدون درک کاربرد آن در دنیای واقعی، من به سختی می‌توانستم بفهمم که چرا باید ارزش چیزی را بدانم که در قابل دسترس است، اما هرگز به دست نیامده و نامحدود است.

و اگر شما اهل ریاضی هستید به یاد بیاورید که چه احساسی می‌کردید وقتی از شما می‌خواستند که در مورد معنی یکی از مطالب شکسپیر گفتگو کنید.

توضیح  کاربرد

من سعی ندارم که خاطرات بد دوران تحصیل را به یاد شما بیاورم. اما تعجبم از این است که آیا عده‌ای از ما واعظین مقصّر نیستیم که هر یکشنبه اعضای کلیسا را در شرایط روحانی‌ای برابر با دانشجویان سال اول ریاضیات و ادبیات قرار می‌دهیم؟ ما همچون بسیاری از اساتید رشته تحصیلی‌ام، با شور و هیجانِ بسیاری خود را به خوبی آماده کرده‌ایم. ما می‌توانیم سؤالهایی مربوط به زمان فعل یونانی و عبری و نیز پیش‌زمینه تاریخی و فرهنگی خاور نزدیک در دوران باستان را پاسخ دهیم. می‌توانیم ریشه کلمات و مترادف آنها را پیدا کنیم، قبل از اینکه جماعت دریابند که چطور این کلمه را حتی تلفظ نمایند. و ما خود را خوب آماده ساخته‌ایم که به آنها بگوییم ترجمه‌ای که استفاده می‌کنند دقیق نیست و باید از این ترجمه استفاده نمایند. با وجود اینکه تمامی این دانش و درک ژرفیِ همراه با شور و اشتیاق را به عنوان مهم‌ترین مسئله ارائه می‌شود، اعضای کلیسا را با درک اندکی از بکارگیری تمامی مسائل مورد بررسی به حال خود رها می‌کنیم. آنها از اهمیت مسائل آگاه می‌باشند- چون کلام خداست. غیر از این آنها آگاه به این نگته هستند که کلام خدا باید برای آنها باشد. ما با توضیحاتمان در اصل به آنها می‌گوییم، «همه اینها را به شما می‌دهیم. حالا خودتان باید ببینید که چگونه آنها را در زندگی به کار ببرید.» یا بدتر از این، ما باعث می‌شویم که مردم احساس دستپاچگی و پریشانی کرده و احساس کنند که چون نمی دانند چطور اینها را به کار ببرند، غیرروحانی هستند، چون ظاهراً به نظر می‌رسد که این مسائل برای شخص ما معلوم و بدیهی است.

کافی نیست که ما واعظین فقط متن را به جماعتمان توضیح دهیم. اگر قرار است که شبانان خوبی باشیم، باید متن را در زندگی امروز آنها به کار ببریم.

پس چرا ما این کار را انجام نمی‌دهیم؟ من چند دلیل دارم.

اول، کاربرد امری دشوار است. در مقایسه با فکر کردن به پیچیدگی قلب و حالات انسان، تجزیه و تحلیل دستور زبان و زمینه متن، یک بازی بچگانه است.

دوم، کاربرد مورد ذهنی می‌باشد. من می‌دانم که چگونه به درستی جمله‌ای را تقسیم بندی کنم، فعلی را صرف نماییم. اما چگونه بدانم که کاربرد را به درستی انجام داده‌ام؟

سوم، کاربرد، مرکب و پیچیده است. متن یک نکته اصلی دارد. اما کاربردهای مختلفی دارد، شاید به تعدادِ شنوندگان، کاربرد دارد. مرتب کردن هزاران هزار مورد انتخابی، ترسناک است.

چهارم، کاربرد، شخصی است. وقتی به این فکر می‌کنم که کاربرد یک متن برای جماعت من چیست، نمی‌توانم کاری بکنم، مگر اینکه ببینم این متن برای من چه کاربردی دارد. گاهی اوقات، ترجیح می‌دهم که آن را توضیح بدهم تا اینکه اقدامی در این رابطه انجام دهم.

همۀ این مسائل مربوط به جسم ما می‌شود، و اشتیاق ما به اجتناب از کار سختی که در انجامش خوب نیستیم، یا بطور کل از تلاش دوری می‌کنیم. درحالیکه پاسخ ما به این بهانه‌ها باید این باشد که به سادگی توبه کنیم.

کاربرد  ≠  مجاب کردن

اما دلیل پنجمی هم وجود دارد، دلیل الهیاتی‌تری که باعث می‌شود عده‌ای از ما کاربرد را در موعظه‌هایمان نادیده بگیریم. ما متقاعد شده‌ایم که کاربرد مسئولیت کس دیگری است و در نهایت چیزی فراتر از توان ماست. آیا در نهایت این روح‌القدس نیست که باید متن را در قلب شخص بکار گیرد؟ اگر من کاربرد را ارائه دهم و برای آنها کاربردی نداشته باشد، اینگونه مخاطبین خود را از دست داده‌ام؟ اما اگر من حقیقت را در دسترس آنها بگذارم، و بعد از سرِ راه کنار بروم، روح‌القدس زمین خالی برای کار خود خواهد داشت. به هر حال او این کار را خیلی بهتر از من انجام خواهد داد.

این نکته چیزی است که آن را از تعدادی واعظ مدرن بسیار محترم شنیده ام. اما با تمام احترامی که قائلم، فکر می‌کنم این موضوع هم غیرکتاب‌مقدسی است و هم از نظر الهیاتی گیج کننده است. سردرگمی در جایی است که مجاب کردن را به جای کاربرد اشتباه می‌گیریم. مجاب ساختن به گناه، عدالت، و داوری، کار روح‌القدس است (یوحنا ۱۶ : ۸). هیچ کس به جز روح‌القدس نمی تواند الزام حقیقی را بیاورد، و وقتی ما سعی می‌کنیم این کار را برای او انجام دهیم، به طرز اجتناب ناپذیری به سوی قانونگرایی متمایل می‌شویم. چرا؟ چون الزام یک مسأله قلبی است که در آن فرد نه تنها الزام شده که چیزی درست است، بلکه او در حضور خدا نسبت به این حقیقت پاسخگو می‌باشد و باید به آن عمل کند.

کاربرد با مجاب کردن متفاوت است. اگرچه هدفش، قلب است، اما توجهش به سوی درک کردن است. اگر برای تفسیر جزء به جزء لازم است که زمینۀ اصلی و اولیۀ متن را درک کنیم، کاربرد تماماً مربوط به کشف زمینۀ معاصر می‌باشد، زمینه‌ای که متن در آن شنیده می‌شود. تماماً مربوط به این است که مقوله های زندگی، اخلاقیات را شناسایی کرده و درک کنیم که در کدامیک از اینها این کلام مشخص مسیح باید به شکلی غنی ساکن شود ( کولسیان ۳: ۱۶). همۀ ما این تمایل را داریم که از طریق فیلترها و تجربه‌های شخصی خودمان بشنویم. بنابراین وقتی شبانی برای به کار بردن کلام اقدامی انجام می‌دهد، این فرصت برای ما هست که اهمیت یک عبارت را به طریقی در نظر بگیریم که پیش از آن متوجه نشده بودیم، یا به طور طبیعی توجهی به آن نمی کردیم.

پس به عنوان مثال، هر وقت که من یوحنا ۳ : ۱۶ را می‌شنوم، فوری به خواندگی‌ام در مورد بشارت فکر می‌کنم. این کاربرد شخصی من از این آیه است که به طور طبیعی و تقریباً انعکاسی، نمایان می‌شود. اما کاربرد محتاطانۀ موعظه ممکن است باعث شود که عمیق‌تر به طبیعت محبت خدا برای خودم فکر کنم، یا به این که مفهوم حیات ابدیم در مسیح چیست. با گسترش درک خود از کاربردِ احتمالی از این آیه و بطور خاص۳ یوحنا ۳ : ۱۶ به شکل غنی‌تری در زندگی من ساکن می‌شود. کاربرد خوب، نه تنها تخطی و تجاوز به کار روح‌القدس نیست، بلکه فرصت‌های مناسب بیشتری برای مجاب کردن به وجود می‌آورد.

اجتناب از کاربرد، یک عمل غیرکتاب‌مقدسی است

اجتناب از کاربرد نسبتاً غیر کتاب‌مقدسی است. کاربرد صریحاً آن چیزی است که ما می‌بینیم واعظان و معلمان کلام خدا با صفحات کتاب‌مقدس انجام می‌دهند. از تثنیه ۶ : ۷ - جایی‌که به والدین گفته شده، «آنها را (اشاره به شریعت) به فرزندانت به دقت تعلیم نما» - تا نحمیا ۸: ۸ - جاییکه عزرا و لاویان، نه تنها کتاب شریعت را برای مردم خواندند، بلکه زحمت کشیدند و  «آن را روشن ساخته و تفسیر کردند تا مردم آنچه را که خوانده می‌شد، درک کنند» - عهدعتیق دلواپس این موضوع بود که قوم خدا نه تنها کلامش را بدانند، بلکه اهمیت آن را برای زندگی خود درک نمایند.

و این دلواپسی در تعالیم عیسی و رسولان ادامه داشت. در لوقا ۸ :۲۱، عیسی رابطه‌اش با افرادی را تأیید می‌کند که «کلام خدا را شنیده، آن را بجا می‌آورند». و تعالیمش شرشار از مواردی بود که نشان می‌داد اجرای کلام به چه شکلی است، شروع آن با موعظه سر کوه بود. نامه های رسولان مملو از کاربرد عملی است، و آنها این دلواپسی را به مشایخ منتقل کردند، که باید دینداری عملی را تعلیم می‌دادند. (اول تیموتائوس ۴) و همان تعلیمات را سپردند به، «به مردمان امین بسپار که قابل تعلیم دیگران هم باشند» ( دوم تیموتائوس ۲: ۲).

در هیچ جای دیگری به اندازه افسسیان ۴ : ۱۲- ۱۳ این موضوع را به روشنی نمی‌بینیم. هدف مسیح از عطیه شبانان و معلمان برای کلیسا این است، «قوم خدا را برای خدمت آماده کنند، تا تمام بدن مسیح بنا شود». ما چطور می‌توانیم اعضای کلیسا را برای خدمات گوناگون در داخل و خارج کلیسا مجهز کنیم، اگر به هیچوجه به طور خاص و عملی با آنها صحبت نکرده باشیم؟ به نظر می‌رسد که پولس هرگز نمی‌پذیرد که از کاربرد اجتناب کنیم، بلکه این خود مورد‌ایست که باید دائماً متوجه‌اش باشیم و به سوی آن پیش برویم.

چند نمونه

به این ترتیب بکاربد در عمل به چه شکلی خواهد بود؟ اجازه بدهید دو نمونه را عرض کنم. اول، دوم سموئیل ۱۱ را در نظر بگیرید، ماجرای زنای داود با بتشبع و بعد سوء استفاده از قدرت برای توطئه به قتل و پوشاندن گناهش. در ظاهر ، کاربردهای مربوط به پاکدامنی در روابط جنسی و قتل، درست در لایۀ سطحی این متن قرار می‌گیرد. اما در مورد اعضای کلیسای شما که وسوسۀ آنها زنا و قتل نیست، چه می‌شوند؟ مطمئناً تعدادی از این آنها با چنین وسوسه‌های روبرو هستند. آیا چیز دیگری نیست که به آنها بگوییم؟ البته که هست.

با نگاهی به گناه خاص داود، شما می‌توانید به آنها کمک کنید که طرح کلّی گناه را ببینند، فریبکاری، فرصت طلب و دارای طبیعتی صرفاً ترقی را خواهان است، را ببینند. بعد می‌توانید به آنها کمک کنید که به «فرصتهای گناه آمیزی» فکر کنند که با آن مواجه می‌باشند، نه به عنوان پادشاه اسرائیل، بلکه به عنوان مادران و مادربزرگان، دانشجویان و کارمندان، مدیران و بازنشستگان. در کاربرد خود سعی نمی‌کنید که به همۀ مطالب و جزئیات بپردازید. بلکه سعی کنید معنی و مفهوم عبارت را به آنها ارائه دهید و چرخ را در ذهنشان به حرکت بیندازید که در مورد زندگی خودشان بیندیشند.

یا افسسیان ۶ : ۱ - ۴ را در نظر بگیرید. این عبارتی در رابطه با مجاب نمودن متقابل والدین و فرزندان نسبت به یکدیگر می‌باشد. و کاربردهای فراوانی در اینجا وجود دارد. اما افرادی که در کلیسای شما، فرزندی ندارند یا دیگر فرزندی در خانه ندارند، چه می‌شوند؟ آیا آنها باید فقط گوش بدهند و امیدوار باشند که چیزی یاد بگیرند تا بتوانند والدین دیگر را تشویق کنند؟ این خود شروع خوب است. اما این کلام خدا برای آنها نیز می‌باشد. قواعد مربوط به اقتدار که به درستی اجرا و ارائه شده، برای همه کاربرد دارد. معلمان و شاگردان، کارمندان و کارفرمایان، مشایخ و جماعت، همه می‌توانند چیزی بیاموزند که مفهوم پیشرفت از طریق اقتدار الهی و تحت پوشش اقتدار الهی، چیست. بر اساس مشاهدات حاصل از سؤال و جواب‌های وسیعتر مربوط به امور دینی در وست مینیستر، «در فرمان پنجم، منظورش نه فقط والدین طبیعی، بلکه همۀ افراد بزرگتر از ما و عطایای بزرگتر می‌باشد؛ بخصوص افرادی که بر اساس ترتیب خدا مافوق ما هستند و بر ما اقتدار دارند». همۀ ما در جایگاه خود تحت اقتدار هستیم، و اکثریت ما در جایگاه خود بر کسی اقتدار داریم. کاربرد متفکرانه کمک می‌کند که این مطلب روشن شود.

این موضوع برای شما چه مفهومی دارد

من فکر می‌کنم مفهوم تمام این مطالب این است که یک موعظۀ بدون کاربرد در اساس موعظه نیست، بلکه صرفاً یک کلاس درس کتاب‌مقدس است. ما نمی‌خواهیم که مردم از کلاس درس ما خارج شده و ندانند که منظور و هدف چه بود. درعوض، بیایید خود را وقف به کار بردن متن کنیم، که «بدن مسیح بنا شود… به تمامی پُری مسیح برسد».

ترجمه کانون کتاب‌مقدس

ترجمه کانون کتاب مقدس

برادران، مفهوم تعمید را ارج دهید

روز زیبایی را در سال ۱۹۷۳ به یاد دارم که پروفسور لئونارد گوپلت Leonhard Goppelt من را به سمینار دانشگاهی خود در مورد تعمید، در جایی دنج در جنوب مونیخ در دامنههای رشته کوه های آلپ باواریا دعوت کرده بود. او از کلیسای لوتری بود و من تنها آمریکایی و تنها فرد از کلیسای تعمیدی در آنجا بودم. ما در یک دیر ملاقات کردیم و چندین ساعت در مورد موضوع تعمید نوزاد در مقایسه با تعمید فرد ایماندار گفتگو کردیم. گویی مبارزۀ تن به تن مانند مبارزۀ داوود و جلیات بود. اما هیچ اسرائیلی تعمیدی آنجا نبود که مرا تشویق کند. پروفسور گوپلت هم از سخنانم متقاعد نشد. اما من هنوز هم معتقدم که دفاعیات من درست بوده است و تنها قدرت سرسخت سنت قرن هفدهمی است که از موضوع تعمید نوزادان حمایت می‌کند.

اما اکنون به این درک رسیده‌ا م که «نبرد باواریا» در سطح اشتباهی انجام گرفت. از زمانی که به کلیسای تعمیدی بیت لحم در مینیاپولیس آمده‌ام، حدودا ده کلاس‌های عضویت در کلیسا که به مدت چهار هفته‌ای برگزار می‌شد تدریس کرده‌ام. می‌توان گفت در هر دوره از این کلاسها، مسیحیانی از شاخه‌ی لوتری، کاتولیک، مشایخی، پیروان عهد Covenanters  یا اشخاصی مانند آنها حضور داشتند که در نوزادی «تعمید» گرفته بودند اما می‌خواستند به کلیسای ما بپیوندند. هر ماه از اینکه چرا به نظرم فقط تعمید ایمانداران قابل قبول است، درک بیشتری پیدا می‌کردم و اکنون می‌دانم که آن زمان در باواریا علت اصلی آن را درک نمی‌کردم.

در این مقاله روندی که باورهایم آمده است که شامل سه مرحله است (بی‌شباهت به دوران نوزادی، نوجوانی و بزرگسالی نم‌یماند).

مرحله ۱طرز فکرم: دریافت کنندههای تعمید

در ابتدا متوجه شدم که هر مراسم تعمیدی که در کتاب مقدس ثبت شده، تعمید فردی بزرگسال بوده که به ایمان خود به مسیح اقرار کرده است. در هیچ کجای کتاب مقدس نمونه‌ای از تعمید یک نوزاد وجود ندارد. «تعمیدهای در خانه» که در اعمال ۱۶ آیات ۱۵ و ۳۳ و در اول قرنتیان ۱ آیۀ ۱۶ به آنها اشاره شده است استثنا هستند، تنها در صورتی که فرض کنیم در آن «خانواده» نوزاد نیز بوده است. اما در حقیقت، لوقا در اعمال ۱۶ آیۀ ۳۲ با گفتن اینکه پولس ابتدا «کلام خداوند را برای (زندانبان) و همۀ کسانی که در خانهاش بودند، بیان کرد.» و سپس آنها را تعمید داد، این احتمال را رد می‌کند.

علاوه بر اینکه  در کتاب مقدس نمونه‌ای از تعمید نوزاد نداریم، من متوجه این مورد نیز شدم که (همانطور که هر شاگرد کلیسای تعمیدی می‌داند) تریتب فرمان پطرس این بود که: «توبه کنید و تعمید گیرید» (اعمال ۲ آیۀ ۳۸). و معکوس کردن این ترتیب را ندیدم.

اما به تدریج متوجه شدم که این نگرش فقط گواهی بر این امر هستند، اما قانع کننده نیستند. اینکه هیچ تعمید نوزادی ثبت نشده، ثابت نمی‌کند که اصلاً وجود نداشته است. و اینکه پطرس به مخاطب بالغ گفته است: «توبه کنید و تعمید گیرید» این احتمال را رد نمی‌کند که او در مورد نوزادان چیز متفاوتی گفته باشد. سپس طرز فکر من یک مرحله جلوتر رفتم و به این نتیجه رسیدم که: «بهتر است بدون در نظر نگرفتن نمونه‌های تعمید در کتاب مقدس به تعلیم دربارۀ آن بپردازیم.» شاید معنای روایت لوقا با توضیح پولس و پطرس در رساله‌های آنها روشن شود.

مرحله ۲ طرز فکرم: معنای تعمید

قطعاً رومیان ۶ آیات ۱-۱۱ به ذهن مان خطور می‌کند. در واقع این سلاح مورد علاقه پروفسور گوپلت برای استدلال خود بود، زیرا تا آیه ۱۱ هیچ کلمهای در مورد ایمان یا  پذیرش  آگاهانه به خدا وجود ندارد و در این آیات پذیرش بعد از تعمید آمده است. بنابراین او از رومیان  آیه‌های ۶: ۳- ۴ به عنوان دفاعیه معمولی برای تعمید نوزادان استفاده می‌کرد. اما از نظر من هر کدام به طور جداگانه احتمال یکسانی دارند.

اما به نظرم کولسیان ۲ آیۀ ۱۲ و اول پطرس ۳ آیۀ ۲۱ با دیدگاه تعمیددهندگان نوزادان کاملا مغایرت دارد. پولس تعمید را با ختنه کردن مقایسه می‌کند و می‌گوید: «و در تعمید، با او مدفون گشتید و با ایمان به قدرت خدا که مسیح را از مردگان برخیزانید، با او برخیزانیده شدید.» کولسیان ۲ آیه ۱۲ این آیه به وضوح می‌گوید: ما در تعمید به واسطۀ ایمان برخیزانیده شده‌ایم. تعمید بطور موثر بیانگر ایمانِ درونی است. من متوجه نمیشوم که یک نوزاد چگونه می‌تواند این نشانۀ ایمان را به درستی پذیرا باشد.

سپس اول پطرس ۳ آیۀ ۲۱ می‌گوید:«...تعمید... شما را نجات میبخشد، تعمیدی که نه زدودنِ آلودگی تن، بلکه تعهدِ وجدانیْ پاک است به خدا. این تعمید به واسطۀ رستاخیز عیسی مسیح شما را نجات میبخشد» این متن نگرانی بسیاری از تعمیدی‌ها را از بین می‌برد، زیرا به نظر می‌رسد به باور کاتولیکها، لوتریها و اسقفیها نزدیک است که میگویند این آیین به خودی خود منجر به نجات میشود. اما با نادیده گرفتن این متن، استدلال محکم مبنی بر تعمید ایمانداران را کنار می‌گزاریم. برای اینکه آقای جیمز دوگلاس گرنت دان J.D.G. Dunn می‌گوید، این نزدیک‌ترین متنی (اول پطرس ۳: ۱۲) است که به عنوان تعریفی مبتنی بر ایمان داریم. تعمید «متوسل شدن به خدا» است. به عبارتی تعمید فریاد و نالهی ایمان به خداست. که در مفهوم آن و تا آن میزان، بخشی از وسیلهی نجات خدا است. این نباید ما را از این جمله بترساند که: «اگر به زبان خود اعتراف کنی «عیسی خداوند است ... نجات خواهی یافت.» (رومیان ۱۰ آیۀ ۹) صرفاً گفتن کلمات (باد هوا) و حرکت بدن در آب (در آب فرورفتن) نجات نمی‌بخشد، تنها از این جهت که آنها بیانگر توبه و ایمان قلبی به خدا هستند.

بنابراین به نظر من کولسیان ۲ آیۀ ۱۲ و اول پطرس ۳ آیۀ ۲۱  موضوع مخالفت با تعمید نوزادانی که هنوز نمیتوانند به مسیح ایمان داشته باشند یا به خدا متوسل شوند را با موفقیت به اتمام می‌رساند.

این جایی بود که «نبرد بحث در باواریا» برای من متوقف شد. از آن زمان به بعد، در کلاس‌های آمادگی برای عضویت، با سلسله‌ای از استدلالهای طولانی روشن شد که حتی این متون (تا حدی مختصر!) این احتمال را باقی میگذارند که یک نوزاد میتواند بر اساس ایمان والدینش و به امید اینکه در آینده خودش آن را «بپذیرد» تعمید یابد. به همان اندازه ممکن است که این آیات فقط به آن موقعیت خدمتی که بزرگسالان ایمان می‌آوردند و تعمید می‌گرفتند مرتبط باشد. اگر موضوع گفتگوی پولس و پطرس، نوزادان در خانههای مسیحیان بودند، شاید به خوبی مشایخی‌ها موفق بودند.

مرحله ۳ طرز فکرم: ناپیوستگی تعمید

اما شخصاً در مورد آن تردید دارم. زیرا اکنون دلیل سومی در تایید تعمید ایمانداران وجود دارد. پاسخ کتاب مقدسی و تعمیدی برجستهای به تعالیم الهیاتی هایدلبرگ Heidelberg Catechism وجود دارد، که می‌گوید نوزادان والدین مسیحی «متعلق به عهد و قوم خدا هستند... آنها نیز باید به عنوان نشانه‌ای از عهد تعمید داده شوند تا به کلیسای مسیحیان پیوند داده شوند و از فرزندان غیر ایمانداران متمایز هستند، همانطور که در عهد عتیق ختنه انجام می‌شد، در عهد جدید به جای آن تعمید مقرر شده است.» به عبارت دیگر، توجیه تعمید نوزادان در کلیساهای نهضت پروتستان «ریفورم» به این واقعیت وابسته است که تعمید، معادل ختنه در عهد جدید است.

در واقع امتداد رابطه‌ی نشانههای ختنه و تعمید وجود دارد، اما حامیان - پیروان مشایخی الهیات نهضت پروتستان Reformed ، ناپیوستگی را بی‌اهمیت می‌شمارند. این تفاوتی ریشهای بین تعمیدی‌ها و مشایخیها در مورد تعمید است. من از کلیسای تعمیدیام زیرا معتقدم که در این مورد ما برای پیوستگی و هم ناپیوستگی میان قوم اسرائیل و کلیسا و میان نشانههای عهد مربوط به آنها احترام قائلیم.

پیوستگی این گونه شرح داده می‌شود: همانطور که ختنه برای همه‌ی پسران جسمانی ابراهیم که بدن اسرائیل را تشکیل می‌دادند، انجام شد، تعمید نیز باید برای همه‌ی پسران روحانی ابراهیم که روح اسرائیل یعنی کلیسا را تشکیل می‌دهند، انجام می‌شود. اما این فرزندان روحانی ابراهیم که در عصر ما قوم خدا را تشکیل می‌دهند چه کسانی هستند؟

غلاطیان ۳ آیۀ ۷ می‌گوید: «پس میبینید کسانی فرزند ابراهیماند که به ایمان تکیه دارند.» از زمانی که عیسی آمده است، موضوع این است که قوم عهد خدا دیگر یک قوم نژادی و سیاسی خاص نیستند، بلکه بدنی از ایمانداران هستند.

چرا اعلام رسمی و شروع عهد جدید مهم است؟

یحیای تعمید دهنده آغاز کنندۀ این تغییر بود و نشانۀ جدید تعمید را معرفی کرد. یوحنا با فراخواندن همه یهودیان به توبه و تعمید گرفتن، با قدرت و معترضانه اعلام کرد که شجره‌نامه خانوادگی باعث نمی‌شود که عضوی از اعضای خانواده خدا شوید و ختنه که نشان دهندهی پیوندی جسمانی است، اکنون با تعمید، که نشان دهندهی پیوندی روحانی است، جایگزین خواهد شد. پولس رسول موضع جدیدی را اتخاذ می‌کند، به ویژه در رومیان ۹ می‌گوید: «و نیز همۀ کسانی که از نسل ابراهیماند، فرزندان او شمرده نمیشوند …به دیگر سخن، فرزندان جسمانی نیستند که فرزند خدایند...» (آیات ۷-۸).

بنابراین تغییر بسیار مهمی در تاریخ نجات رخ داده است. ناپیوستگی نیز علاوه بر پیوستگی وجود دارد.

زوینگلی و کالوین و جانشینان آنها (کسانی که راه تعمید نوزاد را ادمه دادند) با نشانه های عهد به گونه‌ای برخورد کرده اند که گویا با آمدن مسیح هیچ تغییر مهمی رخ نداده است. اما خدا امروز قوم خود را به طور متفاوتی از زمانی که با قوم خاص خود اسرائیل در کشمکش بود، شکل می‌دهد. قوم خدا دیگر از طریق خویشاوندی طبیعی شکل نمی‌گیرد، بلکه از طریق تبدیل خارق العاده‌ای که در ایمان در مسیح به وجود می‌آید، شکل می‌گیرد.

اکنون با آمدن یحیای تعمید دهنده و عیسی و رسولان، تأکید بر این است که وضعیت روحانی والدین شما عضویت شما در اجتماع عهد را مشخص نمی‌سازد. کسانی از برکات ابراهیم بهرهمند می‌شوند که ایمانی مانند ابراهیم دارند. اینها کسانی هستند که به اجتماع عهد تعلق دارند.

و اینان هستند که باید نشانۀ عهد که تعمید به واسطۀ ایمان است را دریافت کنند. بنابراین اگر می‌توانستم به عقب برگردم و دوباره در «باواریا» باشم، فورا آن را درک می‌کردم. اینجاست که «دفاع و تایید» ما برنده یا بازنده خواهد شد. اما خداوند به دلیلی ما را از دوران نوزادی، نوجوانی و بلوغ عبور می‌دهد. هر مرحله از استدلال سودمند است. ای برادران و شبانان مخاطبان خود را بشناسید و معنا و مفهوم تعمید را ارج نهید.

شبان جان پایپر

ترجمه کانون کتاب‌مقدس

جان پایپر John Piper

پنج ویژگی متمایز کلیسای واقعی

هر مؤسسه‌ و هر گردهم آیی که نام کلیسا را بر روی خود می گذارد، یک کلیسای واقعی نیست. در کتاب مقدس، برخی از این نهادها «کنیسه های شیطان» نامیده می شوند (مکاشفه ۲ آیه ۹؛ اعمال و تنگی و مفلسی تو را می‌دانم، لکن دولتمند هستی و کفر آنانی را که خود رایهود می‌گویند و نیستند بلکه از کنیسه شیطانند. فصل ۳ آیه ۹ اینک می‌دهم آنانی را از کنیسه شیطان که خودرا یهود می‌نامند و نیستند بلکه دروغ می‌گویند. اینک ایشان را مجبور خواهم نمود که بیایند وپیش پایهای تو سجده کنند و بدانند که من تو رامحبت نموده‌ام. }. بنابراین، چگونه می توانیم این موضوع را تشخیص دهیم که چه کلیسایی، کلیسای واقعیست؟ زمانی که کلیسا برای اولین بار تاسیس شد، در اعمال رسولان ۲  این گونه توصیف شد: «پس ایشان کلام او را پذیرفته، تعمیدگرفتند و در همان روز تخمین سه هزار نفر بدیشان پیوستند،  و در تعلیم رسولان ومشارکت ایشان و شکستن نان و دعاها مواظبت می‌نمودند. ....و همه ایمانداران با هم می‌زیستند و در همه‌چیز شریک می‌بودند  و املاک و اموال خود را فروخته، آنها را به هر کس به قدر احتیاجش تقسیم می‌کردند.» (اعمال رسولان ۲ آیات ۴۱-۴۵). موعظه کلام خدا، تعمید، شام خداوند، دعا و تقسیم کردن اموال خود با نیازمندان بود. در اینجا سعی می‌کنم که ۵ ویژگی کلیسا را برایتان بیان کنم.

 

طرح خدا برای کلیسا

همانطور که کلیسا در میان فارسی زبانان به رشد خود ادامه می دهد، نیاز مبرمی به منابع در مورد اینکه کلیسا چیست و چگونه باید کار کند وجود دارد. صرفاً دور هم جمع شدن وآموزش زندگی درصلح وصفا گرفتن، شنیدن نصحیت‌های دوستانه و یا پدرانه و غیره محور فعالیت کلیسا نیست.

موعظه بایستی ارتباط نزدیکی با اعلان انجیل حقیقی داشته باشد. اعلام انجیل موضوع اصلی کانون کلام خداست. کلیسا باید مکانی باشد که در آن به مردان و زنان در موعظه پیوسته یاد آوری شود که چگونه خداوند گناهکاران را با خود آشتی می دهد. شناساندن مسیح و هویتش و کار نجات‌بخشی که انجام داده بایستی با تمام وجود آموزش داده شود. مخصوصاً در میان فارسی زبانان  که همیشه بر این باور بودن که نجات و رستگاری از طریق اعمال خیرو ثواب به دست می‌آید. انجیل حقیقی باید جزء اساسی تعریف کلیسا باشد.

 

۱. موعظه کلام خدا

موعظه از کلام خدا یکی از ویژگی‌های اساسی یک کلیسای واقعی است. این موضوع از سخنان عیسی در متی گفته‌شده است  روشن می‌شود متی ۱۹ آیه ۲۸: «. . . و به آنان تعلیم دهید که هرآنچه به شما فرمان داده‌ام، به جا آورند.» موعظه کلام خدا باید محور اصلی در تعریف کلیسا باشد. به همین دلیل است که یکی از اولین دستاوردهای مبشرین که برای خدمت به ایران آمدند، ترجمه کتاب مقدس به زبان فارسی بود. آنها می‌دانستند که موعظه کتاب مقدس چقدر برای سلامتی روحانی مسیحیان و کلیساها حائز اهمیت می‌باشد. متأسفانه، امروز در بعضی  از کلیساها موعظه از کلام خدا دیگر جایگاه مرکزی را ندارد. در عوض، ما گروه‌های سرایندگان ونوازندگان مجرب بسیاری داریم که برای هم‌خوانی و هم‌نوازی گاهی ساعت‌ها  تمرین می‌کنند. گاهی در طول جلسات عبادتی وقت بیشتر به سراییدن سرود‌ها داده می‌شود. سرودهایی که گاهی موسیقی و نحوه‌ی اجرای آن مورد توجه است تا کلمات سرود. این موضوع باید تغییر کند. لویی برخوف در رابطه با موعظه می گوید: موعظه مهم ترین علامت کلیساست. . . . این بدان معنا نیست که موعظه باید کامل و خالص و ناب باشد، بلکه باید به مبانی آیین مسیحیت در کلام باشد و باید تأثیر آن بر زندگی ایمانداران و رفتارشان باشد.

 

۲. اجرای آیین‌ها

در مکتب پروتستان ما دو آیین مقدس داریم. اجرای تعمید و اجرای شام خداوند (اعمال رسولان ۲ آیات ۴۱-۴۲ را ملاحظه فرمایید) که گاهی اوقات عشای ربانی نیز نامیده می شود. هر چند که ممکن است در کلیساهای مختلف نحوه‌ی اجرای غسل ‌‌تعمید متفاوت باشند، در عین حال این مراسم مذهبی باید بخشی از فعالیت‌های کلیساهای محلی به عنوان وسیله‌ای باشد که افراد از طریق آن می‌توانند وارد کلیسا شوند. در حینی که  در کلیسا هستند، باید در مراسم شام خداوند شرکت کنند، شامی که نمایانگر مرگ عیسی برای قومش می‌باشد. تعداد دفعات اجرای این مراسم ممکن است در کلیساها بصورت گوناگون برگزار شود، اما بخشی از زندگی روحانی کلیساست.

۳. اجرای تآدیب و تنبیه

کلیسا باید مکانی باشد که در آن خداپرستی، خدا ترسی، حقیقت و راستی مورد توجه و حمایت همه قرارگیرد. هر زمان یکی از موارد ذکر شده در زندگی ایماندار وجود نداشته باشد بایستی به او هشدار داده شود و به توبه ترغیب شود تا به زندگی روحانی صحیح بازگردد. با این حال، در جایی که سرسختانه به زندگی گناه آلود خود ادامه می‌دهند یا حتی بدعتی را باور دارد، باید از نقطه نظر کلیسا مورد ملامت خصوصی و در نهایت عمومی تنبیه شوند (متی ۱۸آیات ۱۵-۲۰؛ اول قرنتیان ۱ آیات ۵ -۱۳). در کتاب مکاشفه، عیسی به کلیساهایی که ایماندارانی دارند که در گناه سرسختانه پافشاری می‌کنند و آنها تنبیه نمی‌شوند، هشدار داد که قرار است خودش این کار را انجام دهد (مثلاً، مکاشفه ۱۶ آیه ۲). در جماعت که تأدیب کلیسایی اجرا نمی‌شود، اغلب درآن کلیساها بسته می‌شود. ایمانداران بایستی این موضوع را جدی بگیریم. انضباط بخشی از تعریف کلیسا است.

 

۴. دعای دسته جمعی

نه اینکه در کلیسا دعا نمی‌شود، اما چه نوعی دعایی در کلیسا انجام می‌شود موضوع اصلی است. گاهی بخش دعاها شبیه گذارش وقایع کشوری، محلی، خانوادگی، دوست و آشناست. گاهی شبیه ارائه نیازهای افراد همچون لیست خرید هفتگی روی درب یخچال خانه است. بدتر از همه گاهی دعا صرفاً برملا کردن مسائل خصوصی، خطاها و گناهان‌هان مردم است. البته از آنجایی که «غیبت» مجاز نیست، عده‌ای آن را به عنوان نگرانی و موضوع دعا مطرح می‌کنند. بخش اعظم دعاهای ما بایستی شامل ذکر و تمجید صفات او، ستایش او، اعلام بزرگی او باشد. دعاهای ما چه در خلوت و چه در جمع کلیسا بایستی در راستای الگوی دعایی که عیسی به شاگردانش ارائه داد باشد. شامل اعتراف به رابطه ما با او به عنوان پدر آسمانی، اعتراف به اقتدار او، تمجد او، اعتراف به گناهان‌مان و طلب بخشش از او. اعلام بخشش افرادی که به ما خطا کردند. در نهایت نیازهای خود را نه با جزئیات دقیق، چرا که او واقف بر همه امورات می‌باشد بلکه همچون رئوس مطالب به او ارائه می‌دهیم.

 

۵. دست و دلباز بودن

دست و دلبازی یکی از مشخصه‌های بنام جامعه مسیحی است. هرکجا نیازانسانها به گوش مسیحیان رسیده، سریع آستین بالا زده وبرای رفع نیازآنهامی‌کوشند. تهیه خوراک و پوشاک، کمک به ساختن سرپناه، کمک مالی تحصیلی، مواظبت از بیماران، تهیه دارو، ساخت مدرسه و دانشگاه و بیمارستان، نگهداری ازیتیمان و بیوه زنان و سالمندان از خدمات مسیحیان به جامعه جهانی است. پخش رایگان  انجیل و کتاب‌مقدس و ادبیات مسیحی از همین دست و دلبازی ایمانداران صورت می‌گیرد. از آنجا که مسیحیان دارایی خود را امانتی از طرف خدا می‌دانند، در نتیجه آن را نه تنها در راستای خدمت به دیگر مسیحیان، بلکه خدمت به انسان‌های دیگر برای جلال نام خدا به گونه‌های مختلف استفاده می‌کنند.

تنها افرادی که باید در کلیسا باشند، کسانی هستند که به عیسی مسیح که رئیس اعظم کلیساست ایمان داشته و با اطاعت از دستورات او ایمان واقعی خود را به نمایش می گذارند. این عده دست به هر کاری می‌زنند تا از گناه دوری نموده و در عدالت ورابطه‌ی صحیحی با خدا زندگی کنند. آنها مشتاق گرد‌هم آمدن با دیگران برای پرستش و نمایش محبت خدا به دیگران می‌باشند. به چنین مکانی شما می‌توانید بگویید، اینجا کلیسای واقعی است.

نویسنده مقاله: محمد ثانوی Mohammad Sanavi

محمد ثانوی Mohammad Sanavi

فیض آینده Future Grace

شبان پایپر منظورتان از «فیض آینده» چیست؟

این عبارت فقط به معنی فیضی که در آینده، در بازگشت مسیح شامل حال ما می‌شود نیست. «پس اندیشۀ خود را آمادۀ عمل ساخته،  با خویشتنداری امید خود را یکسره بر فیضی بنهید که به هنگام ظهور عیسی مسیح به شما عطا خواهد شد. (۱ پطرس ۱: ۱۳). منظورم از این عبارت به آن فیضی است که ما هر روزه و هر لحظه در زندگی‌مان به آن محتاجیم.

آیه کلیدی در این مورد اول قرنتیان ۱۵: ۱۰ می‌باشد که می‌فرماید: «امّا به فیض خدا آنچه هستم، هستم و فیض او نسبت به من بی‌ثمر نبوده است. برعکس، من از همۀ آنها سخت‌تر کار کردم، امّا نه خودم، بلکه آن فیض خدا که با من است».

لحظه‌ای به سخنان پولس توجه کنیم که او می‌فرماید در لحظه لحظه‌های فعالیت خود، نه با قوت خودم، بلکه به قوت آن فیض خدا که در من است کار می‌کنم. این فیض خدا چه زمانی می‌آید؟ این فیض در هر لحظه از زندگی ما ظاهر می‌شود، لحظه‌های که در  آینده می‌باشند.

برای مثال ممکن است شما جلسۀ کاری سختی در پیش دارید، یا روزی را باید با بیماری بسر برید، یا روزی را با مشکلات زناشویی سپری کنید، و یا روز خوشی را در پیش دارید. نباید فکر کنیم که در این اوقات ما تنها هستیم. فیض کافی او  برای انجام هرکار نیکویی برای هرروز ما- در هر شرایطی که هستیم- وجود دارد. کلام می‌فرماید «ولی خدا قادر است که تمامی فیضی χάρις را برای شما بیفزاید تا در هر وقتی و در هر امری کفایت کامل داشته، برای هر عمل نیکو افزوده شوید» (۲ قرنتیان ۹: ۸) (ترجمه کانون).

بنابراین «فیض آینده» به معنی قدرت خدا، آینده نگری خدا، حکمت خدا، و هر آنچه که ما برای انجام هر عمل نیکویی که او برای ما در نظر گرفته است، می‌باشد. هر عمل نیکویی که در چند دقیقه دیگر، چند روز دیگر و یا چند سال دیگر و یا چند هزار سال دیگر قرار است انجام شود.

این متن ترجمۀ خلاصه‌ای از گفتگو با شبان جان پایپر می‌باشد. در کتاب‌مقدس فارسی گاهی واژۀ «فیض» که اشاره به »فیض آینده» است را «برکت و نعمت» ترجمه کرده‌اند. به آیات ذیل توجه کنید.

کانون کتاب‌مقدس

ـــــــــــــــــــــ

پاورقی:

دوم قرنتیان ۹: ۸

کانون

ولی خدا قادر است که تمام فیض χάρις را برای شما بیفزاید تا در هر وقتی و در هر امری کفایت کامل داشته، برای هر عمل نیکو افزوده شوید.

قدیمی

ولی خدا قادر است که هر نعمتی «فیض» را برای شما بیفزایدتا همیشه در هر امری کفایت کامل داشته، برای هر عمل نیکو افزوده شوید.

هزاره

و خدا قادر است هر نعمت «فیض» را برای شما بس فزونی بخشد تا در همه چیز همواره همۀ نیازهایتان برآورده شود و برای انجام هر کارِ نیکو، به‌فراوانی داشته باشید،

مژده

او قادر است كه هر نوع بركتی «فیض» را به شما عطا فرماید تا همیشه به اندازهٔ كفایت و حتّی بیش از آن داشته باشید تا بتوانید با سخاوتمندی در امور خیر و نیكو بذل و بخشش كنید.

معاصر

اما خدا قادر است هر نعمتی «فیض» را بيش از نيازتان به شما عطا فرمايد، تا نه فقط احتياجات خودتان برآورده شود، بلكه از مازاد آن بتوانيد برای خدمات نيكوكارانه و كمک به ديگران استفاده كنيد.

جان پایپر John Piper

کلیسای محلی چیست؟ What is a Local Church

کلیسای محلی چیست؟

کلیسای محلی، گروهی از مسیحیانی هستند که به طور منظم و مرتب به نام عیسی مسیح دورهم جمع شده تا از طریق موعظه انجیل و اجرا آیین‌های انجیل، رسماً تأیید کنند و ناظر عضویت یکدیگر در عیسی مسیح و ملکوتش باشند. من می دانم که این موضوع کمی سنگین و عجیب است، اما به پنج بخشِ مربوط به این تعریف توجه کنید:

• گروهی از مسیحیان؛

• به طور منظم و مرتب دورهم جمع شدن؛

• تأیید و نظارت در میان جماعت؛

• با این مقصود که رسماً مسیح و قوانینش را روی زمین در معرض نمایش قرار دهند- در نام او دورهم جمع شده؛

• با موعظه و اجرای آیین‌ها کلیسایی به آن اهداف قائل آیند.

همانطور که با اعلام رسمی شبان، یک مرد و یک زن به یک زوج تبدیل می شوند، به همین منوال این چهار نکتۀ آخر نیز گروهی معمولی از مسیحیانی را که مثلاً در منزل، محل کار و یا پارک دورهم برای عبادت جمع می‌شوند را-به سرعت- تبدیل به یک کلیسای محلی می‌نماید.

به چند دلیل دورهم جمع شدن  از اهمیت خاصی برخوردار است. یکی اینکه وقتی ما مسیحیان در «مکان عمومی» گردهم می‌آییم،  وفاداری خود را در سطحی والای اعلام می‌کنیم. این «مکان عمومی» همچون پست نگهبانی ویا سفارت‌خانۀ کشوری می‌باشد که سیمایی از ملتی در آینده را نمایش می‌دهد. مکانی که ما در آن مقابل پادشاهمان سر تعظیم فرود می آوریم، که این حرکت را پرستش می نامیم. فرعون‌های دنیا ممکن است با ما مخالفت کنند، اما خدا قوم خودش را از میان ملتها فراخوانده تا او را پرستش نمایند. او جماعت مقتدر خود را شکل خواهد داد.

همچنین یک جمع، مکانی است که پادشاه ما قوانین خود، آیین‌ها و تأدیب و انضباط‌ها را از طریق موعظه به مرحلۀ اجرا درمی‌اورد. موعظۀ انجیل، " قانونِ" ملت‌مان را توضیح می‌دهد. نام پادشاه‌مان را اعلام می کند و آن قربانی را که او برای پادشاه شدن برما بخشید را تشریح می‌کند. راههای او را به ما تعلیم می دهد و ما را با نااطاعتی هایمان مواجه می سازد. و ما را از بازگشت فوری خودش مطمئن می کند.

از طریق تعمید و شام خداوند، کلیسا پرچم را به حرکت درمی آورد و لباس لشگر ملت‌مان را تنمان می کند. که این ما را قابل مشاهده می سازد. تعمید گرفتن این است که ما هویت خودمان را با نام پدر، پسر و روح‌القدس تعیین کنیم، همینطور اتحادمان با مرگ مسیح و رستاخیر او را تعیین می‌کنیم ( متی ۲۸: ۱۹ ؛ رومیان ۶ : ۳ - ۵ ). دریافت شام خداوند این است که مرگ او و عضویت‌مان در بدن او را اعلام می‌نماییم ( اول قرنتیان ۱۱ : ۲۶ - ۲۹ ؛ متی ۲۶ : ۲۶ - ۲۹ ) . خدا می خواهد که قومش شناخته شده و جدا شده باشد. او می خواهد که مرزی میان کلیسا و دنیا باشد.

کلیسای محلی چیست؟ نهادی است که عیسی آن را بنیاد نهاده و به آن اقتدار بخشیده تا انجیل ملکوت خدا را اعلام کرده، استادان انجیل را تأیید نموده، بر شاگردسازی آنها نظارت کرده، شیّادان را آشکار سازد. همۀ اینها به این معناست که، «پیوستن» ما به کلیسا، همچون پیوستن به یک کلوپ نیست. ما تسلیم و مطیع آنها می‌شویم.

این مقاله از کتاب «عضویت کلیسا»: چگونه دنیا می‌شناسد و چه کسی عیسی را نمایندگی می‌نماید، استخراج شده است. این کتاب به زبان فارسی توسط موسسۀ کانون کتاب‌مقدس ترجمه شده است.

جاناتان لی‌من Jonathan Leeman

بازگشت ثانوی عیسی مسیح

تمامی مسیحیان ایمان دارند که عیسی مسیح «برای داوری بر زندگان و مردگان باز خواهد گشت» (به متی ۲۵: ۳۱-۴۶؛ مکاشفه ۲۰: ۱۱-۱۵ مراجعه کنید). عیسی نه تنها مرگ و قیام خود را پیشگویی کرد (متی ۱۶: ۲۱؛ مرقس ۸: ۳۱-۳۲، ۹: ۹-۱۰، ۱۰: ۳۳-۴۳)، بلکه بازگشت خود را نیز پیشگویی نمود (متی ۱۶: ۲۷، ۲۵: ۳۱؛ مرقس ۸: ۳۸، ۱۳: ۲۶). عیسی پس از قیام از مردگان، به مدت چهل روز بر زمین ماند و به شاگردان قوت قلب می‌بخشید (اعمال ۱: ۳). هنگامی که شاگردان نظاره گر صعود وی به آسمان بودند، به ایشان گفته شد که به همین طوری که وی به آسمان بالا برده شد، باز خواهد گشت (به لوقا ۲۴: ۵۱؛ اعمال ۱: ۹-۱۱ مراجعه کنید). از همان ابتدا رسولان به ایمانداران تعلیم می‌دادند که در انتظار بازگشت مسیح باشند (اعمال ۳: ۱۹-۲۱؛ تیطس ۲: ۱۳؛ عبرانیان ۹: ۲۸). 

جان پایپر John Piper

آموزش و پرورش دختران

این مقاله بخشهای مختلفی از کتاب تاریخ کلیسای انجیلی در ایران می‌باشد که کنار هم جمع آوری شده است. هدف ما  ارائه چشم‌اندازی کوچک از تحصیلات زنان در ایران است.

در زمان ورود مبشرها به ایران یعنی اوایل سال ۱۸۰۰  از آمار آشوری‌های مقیم ایران، ترکیه و عراق آمار درستی در دست نیست، ولی بعضی عده‌ی آنان را در آن زمان ۱۲۵ هزار نفر تخمین زده‌اند. در بین قوم به این بزرگی، فقط ۴۰ نفر مرد و ۱ نفر زن که او هم خواهر پاتریارخ آشوری‌ها بود، سواد خواندن داشتند. کتاب‌هایی که به زبان آشوری موجود بود بسیار کمیاب و بیشتر به زبان قدیم آشوری نوشته شده بود و بیشتر مردم از درک آن ناتوان بودند.

از فارغ‌التحصیلان کالج مانت هولیوک دوشیزه‌ای به نام فیدِلیا فیسک در ۱۴ ژوئیه ۱۸۴۳ میلادی به ارومیه رسید و چهار ماه بعد خدمات خود را شروع کرد. با اطلاعاتی که دوشیزه فیسک از تأثیر محیط خانوادگی در آموزش و پرورش داشت، از همان ابتدا تصمیم گرفت برای تربیت دختران به شیوه خوب و تهیه محیطی که تعلیمات انجیل تأثیر شایانی در آنها بخشد، مدرسه شبانه روزی تأسیس نماید.

اگر از زنی سؤال می‌کردند آیا می‌توانید کتاب بخوانید، به یقین جواب می‌داد: «نه خیر، من که زن هستم چگونه انتظار دارید بخوانم؟» پس وقتی وضع زندگی آشوری‌های آن روز را که همراه با جهل و موهوم پرستی بود را در نظر خود مجسم می‌سازیم، نباید این امر موجب شگفتی ما شود، زیرا قومی که بیشتر افراد آن در چنگال جهل و نادانی گرفتار بودند، ممکن نبود بهتر از این زندگی کرده و با حقایق مسیحیت آشنا باشند.

موسسه بشارتی تقاضای مبنی بر تأمین مخارج ۶ دختر در مدرسه شبانه‌روزی را تصویب کرد، ولی همه تصور می‌کردند خانواده‌ای پیدا نخواهد شد که حاضر شود فرزند خود را به چنین مکانی برای آموزش و پرورش بفرستد.

اسقف مار یوحنان، دوشیزه فیسک را به تأسیس شبانه‌روزی تشویق نموده گفت :«شما کارتان را شروع کنید و من از میان دختران برای شما شاگرد پیدا می‌کنم». ولی دو ماه گذشت و حتی یک نفر دختر برای تحصیل و زندگی در این آموزشگاه یافت نشد. روزی دوشیزه فیسک از پنجره خانه خود بیرون را تماشا می‌کرد، ناگهان متوجه مار یوحنان شد که دست دو دختر را گرفته به طرف آموزشگاه می‌آید. از دختران یکی دختر هفت ساله خواهر خود ماریوحنان و دیگری دختر دو سال‌های بود. هنگامی که مار یوحنان دستهای آن دو دختر را در دست دوشیزه فیسک قرارداده گفت: «از این پس اینها دختران شما هستند و هیچ کس حق ندارد آنها را از شما بگیرد. اکنون یک کالج مانت‌هولیوک دوم در ایران تأسیس کنید». دوشیزه فیسک از شوق و شعف زیاد اشک می‌ریخت. ولی پیدا کردن ۶ نفر دختری که پذیرش آنها از طرف میسیون تصویب شده بود، تا بهار آینده میسر نشد. از آن وقت به بعد این ۶ دختر مانند کودکانی که همیشه با مادر خود باشند، پیوسته با وی می‌بودند. در این آموزشگاه همان طور که کثافت و شپش از تن این دختران پاک شد، اخلاقشان نیز از دورغگویی و دزدی تهذیب گردید. آموزشگاه شبانه‌روزی این کودکان، با بنای جدید کالج مانت هولیوک که دوشیزه فیسک به آن عادت کرده بود، تفاوت بسیار داشت. آموزشگاه این ۶ دختر، به اضافه مدرسه ۳۳ کودک دیگری که فقط روزها برای درس می‌آمدند، از ۲ اتاق تشکیل شده بود که در وسط آنها راهرویی قرار داشت. کف این اتاق‌ها خاکی و پنجرهی آنها از کاغذهای روغن اندود پوشیده شده بود. اگر چه اثاثیه این مدرسه از بخاری آجری و چند نیمکت ساده چوبی تشکیل می‌شد، ولی قلب معلم آن مملو از عشق و امید بود. اتاق دیگر را برای آشپزی و خوابیدن شاگردان شبانه‌روزی به کار می‌بردند. این اتاق از حیث داشتن پنجره‌هایی که از شیشه محلی ساخته شده بود و میتوانست نور را از خود عبور دهد، از اتاق دیگر غنیتر بود؛ اگر چه تماشای بیرون اتاق از پشت شیشه‌ها امکان نداشت.

به طوری که در بالا گفته شد، فقر بسیار زیاد شاگردان، مبشرها را مجبور ساخته بود که در سال‌های اول مخارج خوراک آنها را نیز بپردازند. ولی دوشیزه فیسک تصمیم گرفت به این وضع خاتمه دهد. به این جهت در سال ۱۸۴۴ میلادی از دادن این قبیل کمک‌ها به شاگردان خودداری نمود. بعضی می‌ترسیدند بر اثر این کار عده‌ای از شاگردان پراکنده شده، دیگر برای تحصیل به آموزشگاه نیایند. ولی با وجود این تصور و مخالفت مار شیمون عده شاگردان آموزشگاه که در آخر این سال ۲۲ نفر بود، در پاییز به ۲۶ نفر رسید و در سال ۱۸۴۵ میلادی بیشتر از ۴۰ نفر شد. تا ۴۰ سال بعد عده شاگردان از این مرز تجاوز نکرد. یکی از مشکلات این مدرسه هم مانند آموزشگاه پسران، عدم امکان تهیه کتاب‌های درسی بود. دوشیزه فیسک مدیر آموزشگاه، در سال ۱۸۴۳ میلادی فقط یک جلد کتاب داشت که آن هم کتابمقدس به زبان قدیم آشوری بود. ولی بعد از آن به تدریج کتاب‌های دیگری مانند کتاب هجی و حساب و جغرافیای کتابمقدس، چاپ و به دست شاگردان داده شد. اما گرانب‌هاترین این کتابها کتابمقدسی بود که به لهجه معمولی آشوریها نوشته شده بود. کتاب عهدجدید در سال ۱۸۴۶ و عهدعتیق در سال ۱۸۵۲ میلادی به چاپ رسید.

دختران آموزشگاه به قدری علاقمند به داشتن یک نسخه انجیل بودند که وقتی آن را به عنوان جایزه به کسی که هزار آیه از کتابمقدس را حفظ کرده باشد می‌دادند، بیشتر آنها برای حفظ آن عبارات سه هفته تمام متحمل زحمت می‌شدند.

برنامه روزانه مدرسه که دوشیزه فیسک در سال ۱۸۵۴ میلادی نوشت، نشانه اهمیت زیادی است که در این آموزشگاه به تعلیمات دینی داده می‌شد. دختران صبح زود با صدای زنگ از خواب برمیخاستند و در مدت بیست دقیقه خود را برای پرستش بامدادان آماده می‌کردند. در این پرستش هر کدام، نیم ساعت در گوشهای نشسته، در عالم سکوت با خداوند به راز و نیاز میپرداخت.

در سال ۱۸۸۰ میلادی، هنگامی که قحطی شدیدی به وجود آمد، اعضای کلیسای تبریز به کمک مبشرین شتافته، به اتفاق آنان کمک‌های گرانبهایی به اهالی شهر نمودند. یکی از صفحات درخشان تاریخ کلیسای تبریز در سال ۱۸۸۳ میلادی گشوده شد زیرا در این سال نهضتی از طرف مسیحیان بر پا شد که در نتیجه آن ۱۰ نفر عضو جدید به کلیسا پیوستند.

در میان اولین اقدامات موسسه‌ی بشارتی آمریکایی در تبریز، تأسیس دو آموزشگاه را برای دختران ارمنی باید نام برد. این دو آموزشگاه که تحت سرپرستی دوشیزه ماری جوت اداره می‌شد، در دو محله ارمنی‌نشین شهر گشایش یافت. در نخستین سال تأسیس این دو مدرسه در یکی از آنها ۱۲ دختر (۵ نفر ارمنی،۱ نفر نستوری، ۲ مسلمان، ۴ فرانسوی) و در دیگری ۸ دختر ارمنی نامنویسی کردند. پس از ۸ سال این دو آموزشگاه یکی شدند و مدرسه جدیدی که دارای بخش شبانه‌روزی هم بود برای دختران مسلمان و ارمنی به وجود آمد.

خانم ال. سی. وان هوک به مدیریت بخش شبانه‌روزی منصوب گشت. در آغاز کار بیشتر والدین حاضر نبودند دخترانشان را برای زندگی به بخش شبانه‌روزی بفرستند، ولی هنوز یک سال از تأسیس آن نگذشته بود که عده شاگردان شبانه‌روزی از ۳ به ۱۰ نفر رسید.

درسال ۱۸۸۲ میلادی با کمک‌های سخاوتمندانه کلیسای پرزبیتری دوم شیکاگو زمین بزرگتری در نزدیکی قلعه خریداری گردید و بنای جدیدی در آن ساخته شد. در پاییز همان سال آموزشگاه با ۱۹ دانش‌آموز جدید، که ۲ نفر از آنها از شهر مراغه یعنی از فاصله ۸۰ کیلومتری آمده بودند، گشایش یافت. سال بعد کودکستانی نیز به آموزشگاه ضمیمه شد و خانم هولمز به مدیریت آن گماشته شد. عده شاگردان آموزشگاه در این سال به ۴۲ نفر بالغ شد، که از آنها ۴ نفر دختران مسلمان بودند. ولی بر اثر مشکلاتی که پیش آمد تا ۱۲ سال بعد از این تاریخ، دیگر هیچ دختر مسلمانی به مدرسه آمریکایی وارد نشد.

در سال ۱۸۹۲ میلادی دوشیزه لیلی بیبر برای خدمت در آموزشگاه آمریکایی تبریز اعزام شد. این خانم تا سال ۱۹۲۳ میلادی در این شهر مانده، بیشتر این مدت را به سمت مدیر مدرسه خدمت کرد. در ۱۰ سال اول قرن بیستم عده دختران مسلمان در مدرسه آمریکایی تبریز افزایش یافت. در سال ۱۹۰۶ میلادی، کلاس مخصوصی برای تدریس زبان فارسی گشایش یافت. در این کلاس دوشیزه لوسیل درک و دو آموزگار دیگر که از ارومیه آمده بودند تدریس می‌کردند. عده شاگردان مدرسه در سال ۱۹۱۰ میلادی بر ۳۲ نفر بالغ شد، که از آن میان ۲۶ نفر در شبانه‌روزی سکونت داشتند.

در مدت متجاوز از ۴۰ سال به تعلیم مسیحیت و کتابمقدس در مدارس آمریکایی تبریز اهمیت شایانی داده می‌شد. در نتیجه‌ی همین تعلیمات بیشتر کسانی که در کلیسای انجیلی عضویت می‌افتند از شاگردان آموزشگاه‌های پسرانه و دخترانه آمریکایی بودند.

آموزشگاه پسرانه آمریکایی در تبریز به سال ۱۸۸۰ میلادی گشایش یافت. در این سال به سرپرستی آقای اِس. کِی. ویلسون که برای اداره خدمات فرهنگی موسسه‌ی بشارتی از آمریکا اعزام شده بود، مدرسه پسرانه تبریز با ۳۵ نفر دانش‌آموز شروع به کار کرد. ۶ سال بعد آقای ویلسون با دوشیزه آنی ری خانم روشنفکر با جذبه‌ای که تازه از آمریکا وارد شده بود، ازدواج کرد. دکتر ویلسون با مخالفت‌های شدید و دائمی که از طرف مسلمانان و اسقف ارمنی شهر ابراز می‌شد، آموزشگاه را تأسیس نموده، گسترش داد. توسعه مدرسه پسرانه به آهستگی و با زحمات بسیار دکتر ویلسون و سایر همکاران او صورت گرفت. در سال ۱۸۸۳ میلادی، ۵۲ پسر در این مدرسه تحصیل می‌کردند که از میان آنان ۱۲ نفر، پسران مسلمان بودند. در سال ۱۸۹۵ میلادی، عده شاگردان به ۱۴۰ نفر بالغ شد، ولی مخالفت‌های شدیدی که در آن سال شروع شد تا مدتی مانع ورود پسران مسلمان به آموزشگاه گردید.

همدان

آغاز خدمات فرهنگی میسیون در همدان به خصوص برای دختران، مصاد‌ف بود با ورود دوشیزه مونتگمری که به سال ۱۸۸۲ میلادی وارد این شهر گردید. چنان که در بالا گفته شد، چند نفر دختر در مدرسه ارمنی همدان تحصیل می‌کردند ولی پس از ورود دوشیزه مونتگمری آنها دارای آموزشگاهی شدند که حق داشتند آن را متعلق به خود بدانند. نکته جالب توجه این جا است که مونتگمری در مدت چند سال اول پسران خردسال را هم قبول می‌کرد که در میان دختران تحصیل کنند. سال اول ۴۱ دانش‌آموز در آموزشگاه پذیرفته شدند. کمی پس از آن که بخش شبانه‌روزی مدرسه در منزل آقای هوهانس نهاپتیان گشایش یافت، عده شاگردان مدرسه بیش از ۶۵ نفر شد. با کمک‌های سخاوتمندانه دوشیزه فیت هوبارد عضو هیئت مرکزی موسسه بشارتی در آمریکا و خانم شِروود مادر بانو هاوکس توانست بنای جدیدی در محلی موسوم به سرقلعه ساخته، در سال ۱۸۸۵ میلادی آموزشگاه دخترانه را به آن جا انتقال دهد. سال بعد دوشیزه شارلوت مونتگمری برای کمک به خواهرش از آمریکا وارد شده، مدت ۱۸ سال در مدرسه خدمت کرد و در ۱۸۹۲ میلادی دوشیزه سو لینباح که چندی بعد با دکتر جِی. آرتور فانک ازدواج کرد، به کارمندان آموزشگاه اضافه شد. نخستین دختران مسلمان که در این آموزشگاه نام‌نویسی کردند بیشتر در بخش شبانه‌روزی زندگی می‌کردند. در سال ۱۸۹۴ میلادی برای اولین بار، شاگردان دوره اول تحصیلاتشان را به پایان رسانیدند. تا سال ۱۹۰۷ میلادی ۲۴ نفر از دختران به گرفتن دیپلم نائل شدند. دوشیزه مونتگمری مدیر آموزشگاه در گزارشی که در سال ۱۹۱۵ میلادی تهیه کرده نتایج خدمات خود را این طور خلاصه می‌کند: «‌از آغاز تأسیس آموزشگاه فیت هوبارد در همدان تاکنون، یعنی در مدت ۳۳ سال گذشته، ۲۵۵ نفر به عضویت کلیسای «استفان مقدس» در همدان پذیرفته شده‌اند و از این عده ۱۱۳ نفر از شاگردان مدرسه «فیت هوبارد» بوده‌اند. علاوه بر آنها، از میان ۳۴ شاگرد مدرسه پسرانه هم که عضو کلیسای نامبرده شده‌اند، ۲۲ نفرشان در گذشته در مدرسه «فیت هوبارد» تحصیل می‌کردند.

در میان اولین اقدامات موسسه‌ی بشارتی آمریکایی در تبریز، تأسیس دو آموزشگاه را برای دختران ارمنی باید نام برد. این دو آموزشگاه که تحت سرپرستی دوشیزه ماری جوت اداره می‌شد، در دو محله ارمنی‌نشین شهر گشایش یافت. در نخستین سال تأسیس این دو مدرسه در یکی از آنها ۱۲ دختر (۵ نفر ارمنی،۱ نفر نستوری، ۲ مسلمان، ۴ فرانسوی) و در دیگری ۸ دختر ارمنی نامنویسی کردند. پس از ۸ سال این دو آموزشگاه یکی شدند و مدرسه جدیدی که دارای بخش شبانه‌روزی هم بود برای دختران مسلمان و ارمنی به وجود آمد.

مراغه

درسال ۱۸۸۲ میلادی با کمک‌های سخاوتمندانه کلیسای پرزبیتری دوم شیکاگو زمین بزرگتری در نزدیکی قلعه خریداری گردید و بنای جدیدی در آن ساخته شد. در پاییز همان سال آموزشگاه با ۱۹ دانش‌آموز جدید، که ۲ نفر از آنها از شهر مراغه یعنی از فاصله ۸۰ کیلومتری آمده بودند، گشایش یافت. سال بعد کودکستانی نیز به آموزشگاه ضمیمه شد و خانم هولمز به مدیریت آن گماشته شد. عده شاگردان آموزشگاه در این سال به ۴۲ نفر بالغ شد، که از آنها ۴ نفر دختران مسلمان بودند. ولی بر اثر مشکلاتی که پیش آمد تا ۱۲ سال بعد از این تاریخ، دیگر هیچ دختر مسلمانی به مدرسه آمریکایی وارد نشد.

تبریز

در سال ۱۸۹۲ میلادی دوشیزه لیلی بیبر برای خدمت در آموزشگاه آمریکایی تبریز اعزام شد. این خانم تا سال ۱۹۲۳ میلادی در این شهر مانده، بیشتر این مدت را به سمت مدیر مدرسه خدمت کرد. در ۱۰ سال اول قرن بیستم عده دختران مسلمان در مدرسه آمریکایی تبریز افزایش یافت. در سال ۱۹۰۶ میلادی، کلاس مخصوصی برای تدریس زبان فارسی گشایش یافت. در این کلاس دوشیزه لوسیل درک و دو آموزگار دیگر که از ارومیه آمده بودند تدریس می‌کردند. عده شاگردان مدرسه در سال ۱۹۱۰ میلادی بر ۳۲ نفر بالغ شد، که از آن میان ۲۶ نفر در شبانه‌روزی سکونت داشتند.

در سال ۱۸۸۷ میلادی دوشیزه آنا شنک که ۱۰ سال در مدرسه، سابقه خدمت داشت، به مدیریت آموزشگاه منصوب گردید. در سال ۱۸۸۲ میلادی سیستم جدیدی برای اداره آموزشگاه اتخاذ شد و به موجب آن والدین دختران می‌بایست با مدرسه قراردادی امضاء کنند که فرزندانشان مدت معینی که در قرارداد قید شده است در مدرسه بمانند. علت گذاشتن این قانون آن بود که عده‌ای از والدین، دخترا‌نشان را قبل از اتمام تحصیل، از مدرسه خارج ساخته، وادار به ازدواج می‌کردند. دخترانی که با این قرار در مدرسه پذیرفته شده بودند، تمام ایام سال را حتی در تعطیلات تابستان در مدرسه مانده، تحت توجه دقیق اولیای آموزشگاه تربیت می‌شدند. در نخستین سال‌های پس از تأسیس آموزشگاه تمامی مخارج تحصیل، لباس و زندگی دختران در مدرسه شبانه‌روزی رایگان تأمین می‌شد. در سال ۱۸۸۳ میلادی دوشیزه بارتلِت با مسرت زیادی گزارش داد: «برای نخستین بار، امسال پدر یکی از دختران حاضر شده است مخارج جاری دخترش را به مدرسه بپردازد». در سال ۱۸۸۴ میلادی ۵ نفر از دختران پس از آن که مدتی درباره مسیحیت مطالعه و تحقیق نموده بودند، به این آیین گرویده، به کلیسای انجیلی تهران پیوستند و با جدیت فراوانی افراد خانواده‌های خود را نیز به مسیحیت رهبری نمودند.

آموزشگاه دخترانه که در این وقت مدرسه «ایران بیتئیل» نامیده می‌شد، در آخر دهمین سال تأسیس‌ خود، به محل موسسه بشارتی آمریکایی در خیابان قوامالسلطنه انتقال یافت و بعد از آن در همان جا باقی ماند. مراسم گشایش آموزشگاه در محل جدید، در ۱۷ نوامبر ۱۸۸۶ میلادی انجام گرفت. در روز اول افتتاح مدرسه، ۴۰ نفر در آن نام‌نویسی کرده بودند. در سال ۱۸۸۵ میلادی دوشیزه آنی دیل برای اداره آموزشگاه دخترانه از آمریکا فرستاده شد و دو سال پس از ورود او مقرارتی که در گذشته برای اقامت دایم دختران در محوطه آموزشگاه وضع شده بود، برچیده شد. برای این که تمام بودجه آموزشگاه از درآمد مدرسه تأمین بشود، اداره کنندگان آموزشگاه زحمات زیادی کشیدند و در نتیجه مبالغی از شاگردان گرفته شد که بیشترین آن ۱۱۹ تومان در سال ۱۸۹۳ میلادی بود. پس از آن که ناصرالدین شاه، به دیدن مدرسه آمد، وعده داد که سالی ۱۰۰ تومان به بودجه آموزشگاه کمک کند و تا چند سال این مبلغ پرداخته شد. پس از آن عده‌ای از خانواده‌های سرشناس مسلمان، دخترانشان را به این مدرسه فرستادند. در سال ۱۸۹۶ میلادی ۱۸ دختر مسلمان برای نام‌نویسی به آن جا آمدند و اگر چه تقاضای همه آنها مورد قبول واقع نشد، ولی از آن پس بیشترین محصلین آموزشگاه را دختران مسلمان تشکیل می‌دادند. در سال ۱۸۷۹ میلادی آموزشگاه به علت نبودن آموزگاران کافی تعطیل شد و هنگامی که در سال ۱۸۹۸ میلادی دوباره گشایش یافت، ۶۳ نفر دانش‌آموز در آن پذیرفته شدند و ۷ نفر از آنان دختران مسلمان بودند.

به سال ۱۹۰۳ میلادی مظفرالدین شاه فرمان داد که تمام خانواده‌های مسلمان دختران خود را از این مدرسه که «در آن جا پوشیدن دامن و کفش‌های پاشنه بلند را فرا می‌گیرند»، بیرون ببرند. در نتیجه، تمام دختران مسلمان مدرسه را ترک گفتند ولی ده روز طول نکشید که همه آنها دوباره به آموزشگاه برگشتند. در سال ۱۹۰۵ میلادی از ۹۵ دانش‌آموز ۲۴ نفر و در سال ۱۹۱۳ میلادی از ۳۴۵ دانش‌آموز ۱۵۴ نفر، دختران مسلمان بودند. کلاسهای اول، دوم و سوم مدرسه که هر یک متشکل از ۲ دختر ارمنی بود، به ترتیب در سال‌های ۱۸۹۱، ۱۸۹۴، ۱۸۹۶ فارغ‌التحصیل شدند. بعد از آن در مدت ۱۳ سال کسی دوره دوازده ساله مدرسه را به پایان نرسانید، مگر ۴ دختر ارمنی که در سال ۱۹۰۷ میلادی فارغ‌التحصیل شدند. از سال ۱۹۱۰ میلادی به بعد، به طور مرتب هر سال به جز سال‌های ۱۹۱۲ و ۱۹۱۴ و ۱۹۲۰ میلادی، از آموزشگاه دخترانه آمریکایی عده‌ای فارغ‌التحصیل بیرون آمد.

در سال ۱۸۸۳ میلادی به ایران فرستاده شد و به این ترتیب نزدیک به ۵۰ سال پس از ورود مبشرهای مسیحی آمریکایی به ایران، دولت آمریکا با دولت ایران مناسبات سیاسی برقرار کرد. در نتیجه درخواستهای مکرری که موسسه‌س بشارتی آمریکایی برای اعزام پزشک زن به تهران کرده بود، در سال ۱۸۸۹ میلادی هیئت مرکزی موسسه در آمریکا، خانم دکتر ماری اسمیت را به تهران فرستاد. ورود این بانوی پزشک چنان مردم آن روز تهران را دچار حیرت و بهت کرده بود که همه از یکدیگر می‌پرسیدند: «چه طور ممکن است یک نفر زن دارای معلومات پزشکی باشد؟» روزی که شاه به دیدن ساختمان‌های موسسه رفته بود، خواهش کرد که خانم پزشک را به او نشان دهند و چون به او گفتند که این خانم باریک اندام که دارای چشمان آبی است، پزشک می‌باشد، دست خود را جلو آورده گفت: «نبض مرا ملاحظه کنید و ببینید که سلامتی من چگونه است؟»

خدمات همراه با محبت، وظیفه شناسی، وفاداری و بردباری خانم دکتر اسمیت در طی ۳۴ سال، او را در تاریخ میسیون آمریکایی ایران یکی از شخصیت‌های ممتاز و گران‌بهایی ساخته است که نامش هرگز فراموش نخواهد شد.

محمد ثانوی Mohammad Sanavi

مثالی با ارزش از عیسی مسیح

هنگامی که عیسی مسیح برای قربانی شدن در راه اورشلیم بود، مادر یعقوب و یوحنا تقاضا می کند که به پسرانش در پادشاهیش جایگاه دست راست و چپ داده شود.!! هم شاگردان و هم خانواده آنها به جای خدمت ، درگیر وضعیت و جایگاهشان هستند. آنها کل نکته رهبری عیسی را از دست داده اند.
عیسی به روشنی به آنها می گوید که سبک رهبری وی در تضاد آشکار با جهان است. او تعلیم می دهد که بزرگترین باید بنده باشد. رهبری عیسی برای نمایان کردن ارزش و جایگاه انسان در نزد خدلوند است و نه رهبری دنیوی که فریب دادن و نابود کردن ارزشهای انسانی است. ماکسول میگوید: رهبران برای این هستند که ارزش را اضافه کنند ، نه آن را از بین ببرند.

محمد ثانوی Mohammad Sanavi